دل تنگی های یک آواره در کوچه های ذهن

سرودن پیش پای باران چه تحفه اندکی است. زمانی که در گرماگرم آفتاب درخشان خود را میبینی چه احساسی داری آیا فکر کرده ای که لحظه ای به خورشید این سوزان سرای تا ابد مهر فکر کنی؟ تا به حال با خود اندیشیده ای که آیا خورشید برای چه بر تو و در تو میسوزد؟ آیا خورشید دلت را دیده ای ؟ تا به حال با خورشید حرف زده ای ؟ همین خورشید که بی ادعا خود را در سوزنده ترین گرما میسوزاند تا تو لحظه ای در آرامش سپری کنی.

آری فقط لحظه ای در آرامش . آیا عمر تو در مقابل عمر خورشید بیبش از یک لحظه و لمحه می ماند...؟

تا به حال شده است که در راه به خورشید ناسزا بگویی ؟ تابه حال شده است که از آفتاب ناراحت شوی؟ تا به حال فکر کرده ای که چند بار دل آفتاب رو سوزانده ای ؟ آفتاب تو بالای سر تو نیست . آفتاب تو ،خورشید مهران گرم تو در درون کلبه ای از جنس چوب در قلب توست . تا به حال فکر کردهای که چگونه حرارت تو آن کلبه را نمی سوزاند ؟ تا به حال فکر کرده ای که لحظه ای اگر خاموش شوی خانه خورشید درون تو چه حالی دارد؟

آیا آن موقع میسوزد؟

به خورشیدت و به مهربانی آن فکر کن، اندیشه کن آیا به یاد مادرت افتاده ای آن زمان که با حرارت خورشید گونه خود تو  را از سرمای ترس و وحشت نداشتن ها رها نیده است؟

تنهایی برای خورشید مرگی است که پایانی ندارد . مرگ تنهایی خویشتن را میخواهی ؟

مرگ زوال نیستی برای بودن را میخواهی ؟ 

(هادی شفیعی)

 

نظرات 9 + ارسال نظر
گیلدا چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:56 ب.ظ http://gildamohammady.blogfa.com/

سلام . مطلب جالبی بود جای تفکر داره.

رضا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ب.ظ http://hoof.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
هر چند دیر اما با اولین پستم تو سال 1387 به روزم.
امیدوارم منو فرموش نکرده باشین تو این مدتی که نبودم.

کارنگ جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:02 ب.ظ http://karangmusic.blogfa.com

درود بر هادی عزیز
مطلب جالبی نوشتی
خورشید بدون توقع گرما و نور را به جهان هدیه میکند عشق هم باید بدون قید و شرط و توقع به همه عرضه شود .

محسن شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ http://mohsenazizi.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوبی دارین
از لطفتون ممنونم
چشم منم شما رو لینک می کنم

مجید شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ب.ظ http://majidahangari.blogfa.com

سلام هادی جان به وبلاگت اومدم...خیلی جالب بود ممنون که به وبلاگم سر زدی ...حرفهای قشنگی می زنی مثل روزهایی که همکلاس بودیم ...امیدوارم در لحظه های زندگیت شاد و پیروز باشی!

ساقی یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:50 ق.ظ

سلام آقا هادی . خوبین ؟
در مورد اون سوالی که ازم پرسیده بودین شرمنده ام حسابی . چون نتونستم برم تویس ای میل جوابتون رو بنویسم .
آخه من زیاد تو میل نمی رم . کاش وبلاگتون امکان نظر خصوصی رو داشت یا حاقل اگه می تونین نظرات رو تاییدی کنین اینطوری بهتر و سریع تر می تونم براتون جواب بنویسم . الان هم پسورد ای میلم رو یادم رفته چون با این جی میلم اصلا کار نمی کردم آی دی شمارم که ندارم . ببخشین . ولی اگه نظراتتن رو تاییدی کردین حتما به من خبر بدین

فرهاد یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 ب.ظ http://payamibarayezendegi

چند تا پست آخرت رو خوندم .
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ترست. گل گفتی .
ممنون که لینکم کردی . بنده هم شما رو لینک کردم.

آرش چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ق.ظ http://arashjavadi.blogsky.com

شدیدا!

محمد جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.shanc.blogsky.com

سلام
دمت گرم که سر زدی.
راستش مطلبت خیلی طولانی بود.
منم که با حوصله!!!!
آخرشو خوندم.
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد