دوباره

سلام

خسته نباشید.روز و روزگار چه طوره؟ خیلی وقته دیگه چیزی ننوشته بودم ولی به امید خدا تصمیم دارم کمی جدی تر امور وبلاگ رو پیگیری کنم.

این مدت مشغول امتحلنام بودم .الان کمی سرم خلوت تر شده و به امید خدا یک سری تصمیماتی دارم که امید وارم بتونم انجامشون بدم. حدود دو هفته پیش بود یک روز داشتم میرفتم به سمت میدون انقلاب برای جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران (فن ترجمه زبان) در راه اتفاقی افتاد که میخوام بگم .یک خانوم و آقا سوار بر موتور جلوی چشام یهو موتوره لیز خورد و راننده نتونست اون رو کنترل کنه و اونها واژگون شدن و روی زمین کشیده شدن خانومه چیزیش نشد. ولی آقا در ایتدا حال خیلی مساعدی رو نداشت زنگ زدم اورژانس و مقدار کاری رو که از دستم بر می اومد رو انجام دادم.ساده تر ین کاری رو که انجام دادم باعث شد اون مرد احتمالا فلج نشه.خیلی ساده نگذاشتم که اونو از جاش تکون بدن و با راه هایی که میدونستم اون رو نشوندم و بازم نذاشتم بلندش کنن الان که به اون روز فکر میکنم میبینم که چه راحت در مقابل بقیه ایستادم و بر خلاف نظر مردم درست عمل کردم. علتش این بود که حدود 2 سال قبلش در کلاسهای کمک های اولیه هلال احمر شرکت کرده بودم .

میخوام بگم اگر میتونین حتما شرکت کنین.یک حرکت ساده باعث شد که یک نان آور خانواده فلج نشه. برید یاد بگیرید .هم برای خودتون خوبه و هم برای دیگران. مشابه همین اتفاق هم چند روز بعد در اتوبان اشرفی اصفهانی برام افتاد من و دوستم در راه بودیم که باز یک موتور سرنگون شد پسری که عقب نشسته بود چیزیش نشد ولی نفر جلو از حال رفته بود تقریبا .داشتن اونو میکشیدن که من و دوستم نا خوداگاه فریاد زدیم که نکشش.(همه مارو نگاه کردن).

میدونی این شعر رو شنیدی که میگه:

میروم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم

گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم

در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم

میخوام دوباره برگردم به جریان .یه مدت از خیلی چیزا دور کرده بودم خودمو خوب زمان میخواستم تا یه بازآرایی در افکارم بکنم .این ماجرا رو فقط یکی از دوستام و یکی از وبلاگ نویسای عزیز میدونه شکر خدا تونستم باهاش کنار بیام سخت بود ولی الان خیلی احساس بهتری دارم بعد از حدود 9ماه از شک و تردید به یقین برسی که نمیشه

اگه بشه میخوام تو این وبلاگ کمی ترمودینامیک به خورد ملت بدم. نظر شما چیه؟

اگر نقص و بنابر این احتیاج نبود و احتیاج زاینده عمل و عشق نمیشد، حیات از عدم تا به وجود اینهمه راه نمیپیمود.

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.

اینم شروع کار ترمودینامیکی ما

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد