شعر

و این بن بست تکراری نذار اونکه نباید شه


نذار بی تو بمیرم...نه ،نذار آب از سرم رد شه


بیا برگرد از این رفتن ، داری گم میشی تو یادم


ببین ...من با امید تو هنوز از پا نیفتادم


هنوز از پا نیفتادم ، بیا تا همسفر باشیم


 

دارم از درد تنهایی می میرم


نذار دست من از دستت جدا شه


بیا برگرد از این رفتن عزیزم


بذار این آخر دنیا نباشه


با این دستای یخ کرده بیا دستاتو قسمت کن


بگو که اومدی باشی ، خیال ما رو راحت کن


 بیا مرهم واسه داغ دل خون شقایق شو


یه بار دیگه با من باش...یه بار دیگه عاشق شو


بذار دنیا بفهمه که دوست دارم...دوسم داری


نذار بی تو بمیرم...نه،تو این بن بست تکراری


نگو سهم من و تو ما شدن نیست


نگو که تو همونی ...من همینم


نگو که شب شده ، دارم هنوزم


تب خورشیدو تو چشمات می بینم



فکر میکنم شاعر این شعر رو دورادور بشناسم



http://www.gapak.blogfa.com/


پاسخ

راستش در هر زمینه ای افراط و تفریط وجود داره و همه هم به این مورد صحه میذارن. هدف طنز اینه که نقاط شاخص پدیده ها رو بیرون بیاره و اون رو بپروره و با چاشنی هایی که همه میدونیم به مخاطب ارجاع بده . هیچ کس منکر مشکلات و سختی های زنان امروز نیست و نخواهد بود و اصولا توان چنین کاری در این دوران وجود نداره. من همیشه به اطرافیانم میگم که نباید یادمون بره که در سال 2010 زندگی میکنیم.

پست قبلی من رو لطفا اول از دریچه تاریخی نگاه کنین. من نه میگم که زنان دوران گذشته خانم بودن و نه اینکه زنان امروز خانم نیستند.هر دوره ای یک سری مقتضیات داره  که راهی جز تسلیم شدن در مقابل اونها نیست. تسلیم شدن به معنای پذیرفتن و تطبیق شرایط به بهترین شکل.

با این حساب فکر نمیکنم پست آخر نامردی باشه!

طنزی دیگر

فاوت زن قدیم ایرانی با زن جدید ایرانی !!!


22 بهمن 1388 ساعت 10:09

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: باز هم خوابیده است

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

عصر ساعت ۱۸قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

شب ساعت ۱۹قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد..
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: ….سانسور…

جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید.


نقل از:

http://j2009.blogsky.com/#.#.#.#.

جالب

یه مطلب جالب دیدم

من که برام جذاب بود


چرا مرغ از خیابان رد شد؟

 

 

ــ ارسطوطبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود .

 

ــ مارکس:مرغ باید از خیابان رد میشد . این از نظر تاریخی اجتناب‌ناپذیر بود.

 

ــ خاتمی :چون میخواست با مرغهای آن طرف خیابان گفتگوی تمدنها بکند

 

ــ ریاضیدان مرغ را چگونه تعریف میکنید؟

 

ــ نیچه:چرا که نه؟


ــ فروید
:اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم اطمینان جنسی دچار هستید .

آیا در بچگی شصت خود را میمکیدید؟


ــ داروین

طبیعت با گذشت زمان مرغ را برای این توانمندی رد شدن از خیابان انتخاب کرده است . 

 

ــ همینگوی:برای مردن . در زیرباران  

 

ــ اینشتین:رابطهء مرغ و خیابان نسبی است .

 

ــ سیمون دوبوار:مرغ نماد زن وهویت پایمال‌شدهء اوست .

 رد شدن از خیابان در واقع کوشش بیهودهء او در فرار از سنتها و  ارزشهای مردسالارانه را نشان میدهد  

 

ــ صادق هدایت:از دست آدمها به آن سوی خیابان فرار کرده بود  غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر

 

ــ شیرین عبادی : نباید گمان کرد که رد شدن مرغ از خیابان به خاطر اسلام بوده است . در تمام دنیا پذیرفته شده

 که اسلام کسی را فراری نمیدهد .

 

ــ روانشناس : آیا هر کدام از ما در درون خود یک مرغ نیست که میخواهد از خیابان رد شود؟

 

ــ نیل آرمسترانگ : یک قدم کوچک برای مرغ، و یک قدم بزرگ برای مرغها .

 

ــ حافظ :عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت .

 

ــ کافکا :ک. به آن سوی خیابان کثیف رفت . مرغ این را دید و به سوی دیگر خیابان فرار کرد، ضمن اینکه به ک . نگاهی بی‌توجه و وحشتزده انداخت .

 این ک. رامجبور کرد که دوباره به سوی دیگر خیابان برود، تا مرغ را با حضور فیزیکی خود مواجه کند ودست‌کم او را به  احترامی وادارد که باعث گریختن مجدد اوشود، کاری که برای مرغ دست کم از نظر اندازهء کوچک جثه‌اش دشوارتر مینمود  

ــ بیل کلینتون : من هرگز با مرغ تنها نبودم

 

ــ فردوسی بپرسید بسیارش از رنج راه، ز کار و ز پیکار مرغ و سپاه .

 

ــ ناصرالدین‌شاه :یک حالتی به ما دست داد و ما فرمودیم ازخیابان رد شود ... آن پدرسوخته هم رد شد

 

ــ سهراب سپهری : مرغ را در قدمهای خود بفهمیم، و از درخت کنار خیابان، شادمانه سیب بچینیم

 

ــ طرفدار داستانهای علمی تخیلی:این مرغ نبود که از خیابان رد شد . مرغ خیابان وتمام جهان هستی را متر و سانتیمتر به عقب راند


ــ اریش فون دنیکن

:مثل هر بار دیگر که صحبت موجودات  فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتنهای روی سر مرغ را ندیدید؟


ــ جرج دبلیو بوش

 :این عمل تحریکی مجدد از سوی تروریس  جهانی بود و حق ما برای هر نوع اقدام متقابلی  که از امنیت ملی ایالات متحده و ارزشهای دموکراسی دفاع کند محفوظ است .

 

ــ سعدی :و مرغی را شنیدم که درآن سوی خیابان و در راه بیابان و در مشایعت مردی آسیابان بود وی را گفتم :

 از چه رو تعجیل کنی؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگویم و اگر گویم انکار کن

 

ــ احمد شاملوو من مرغ را، درگوشه‌های ذهن خویش، میجویم .من، میمانم. و مرغ، میرود، به آن سوی خیابان .  و من، تهی هستم، از گلایه‌های دردمند سرخ

 

ــ رنه دکارت : از کجا میدانید که مرغ وجود دارد؟ یا خیابان؟ یا من؟


ــ لات محل

به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تو محل ما از خیابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده . آی نفس‌کش

 

ــ بودا :با این پرسش طبیعت مرغانهء خود را نفی میکنی

 

ــ پدرخوانده جای دوری نمیتواند برود .

 

ــ فروغ فرخزاد :از خیابانهای کودکی من، هیچ مرغی رد نشد .

 

ــ ماکیاولی مهم اینست که مرغ از خیابان رد شد.... دلیلش هیچ اهمیتی ندارد. رسیدن به هدف، هرنوع انگیزه را توجیه میکند .

 

ــ پاریس هیلتون :خوب لابداونور خیابون یه بوتیک باحال دیده بوده

 

ــ هیتلر:اگر ارادهء ما همچنان قوی بماند، مرغ را نابود خواهیم کرد! فولاد آلمانی از خیابان رد خواهد شد


ــ احمدی‌نژاد

:خیابان و فناوری رد شدن از خیابان که کشورمان از آن برخوردار است حاصل رشد علمی جوانان ایران و حق ملت ایران است . ما به رد شدن از خیابان ادامه خواهیم داد .موج معنویت و بیداری در دنیای اسلام، به امید خدا به زودی این مرغ را از دامان دنیای اسلام پاک خواهد کرد

 

ــ فردوسی پور :چه میـــــــــکــنه این مرغ

نقل از:::::

http://booblog.persianblog.ir/

برای ما

اول از همه برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید....
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ......................

ویکتور هوگو



نقل از وبلاگ
mlatifi.blogfa.com

شاعران

... شاعران گفته اند که علم، زیبایی ستاره ها را ضایع میکند، چون که آنها را صرفا کره هایی از اتمها و مولکولهای گاز می داند ... اما من هم می توانم ستاره ها را در آسمان شب کویر ببینم و شکوه و زیبایی شان را حس کنم... میتوانم این چرخ فلک را با چشم بزرگ تلسکوپ پالومار تماشا کنم و ببیننم که ستاره ها دارند از همدیگر، از نقطه آغازی که شاید زمانی سرچشمه همگی شان بوده است ، دور می شوند ...جست و جو برای فهمیدن این چیز ها گمان نمیکنم لطمه ای به رمز و راز و زیبایی این چرخ فلک بزند. راستی شاعران امروزی چرا حرفی از این چیزها نمی زنند؟ چه جور مردمانی هستند این شاعران که اگر ژوپیتر خدایی در هیئت انسان باشد چه شعر ها که برایش نمی سرایند اما اگر در قالب کره ی عظیم چرخانی از متان و آمونیاک باشد سکوت می کنند؟  


دوست دارم مرحمت کنید و نظرتون رو در مورد این نوشته بگید

این نوشته قسمتی از سخنان ارزشمند یکی از بزرگترین دانشمندان دنیا _فیزیکدان_ریچارد فاینمن هست


بعد ها شاید در مورد فاینمن و خصوصیات اون نوشتم



راستی همه ما بعضی وقتها نیاز به دانلود داریم و سایت رپیدشر اجازه دانلود رو به ما نمیده (رپیدشر یک سایت برای دانلود فایلها هستش درواقع فایلها در سرور های این سایت آپلود میشن و ما میتونیم دانلود کنیم)

اگر کسی به دنبال اکانت این سایت و مگا آپلود هست از این آدرس دیدن کنه

البته من خودم تا حالا این سایت رو تست نکردم ولی گفتم شاید بعضی از افراد نیاز داشته باشن

http://www.byrapid.com