مولانا

دانلود کتاب مثنوی با فرمت پی دی اف

 http://www.onlydownload.ir/122639/

این روز ها در تهران اگر بودی میدیدی که چهره شهر چه قدر عوض شده . چقدر ماشین پلیس و ما مور یگان ویژه ! چه قدر هزینه و ... ولی یک سوال ذهن منرو گرفته ! آیا لازم بود؟ بعضی ها میگن اینجور مانوور ها اقتدار پلیس رو میرسونه و لازمه. من هم این حرف رو قبول دارم ولی در چه جایگاهی؟ من خودم 5 شنبه که از خونه بیرون اومدم و به سمت چهار راه ولی عصر حرکت کردم توی آژانس بودم و از راننده پرسیدم امروز روزه خاصیه؟ من واقعا با خودم گفتم نکنه حکومت نظامی اعلام شده یا اتفاقی افتاده. الان در خبر ها هست که بسیج هم از آذر ماه یگان های خاص خودش رو برای امنیت اجتماعی وارد صحنه میکنه و نیروی انتظامی هم همینطور و سپاه هم در مواقع لزوم همکاری میکنه. فقط ارتش تا حالا چیزی نگفته. آخه مگه تو تهران جنگه؟؟؟ آیا این همه بدو بدو فقط برای امنیت اجتماعیه؟ اگر مانتو و روسری خانوم ها و دختر ها 2 سانت کم و زیاد بشه امنیت خدشه دار میشه؟ اگر موهای پسرا فشن بشه امنیت خدشه دار میشه؟ امنیت خیلی خوبه .همه جای دنیا هم طرف دار داره ولی آیا امنیت واقعا این چیزاست. یک سال پیش که این طرح شروع شد اوایل بد جوری ترس انداخته بود تو مردم . ولی بعدش ول شد و فقط ازش حرف میزدن ولی حالا یواش یواش دوباره حس میکنم اتفاقاتی داره می افته . که پشت نقاب طرح امنیت داره مخفیانه حرکت میکنه. خدا به خیر کنه.

تهرون من

نمیدونم چی شد و چه طوری شد که راه من به این لینک باز شد . خیلی احساس عجیبی پیدا کردم .احساسی رو که تا بچه خود تهرون نباشی محاله که بفهمی. این لینک رو براتون میزارم .برین و ببینین.وقت بزارین و بخونین مخصوصا بچه های تهرون.

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071217_an-ek-ahmadi.shtml

متا سفانه این سایت به برکت عدالت محوری 3 سال هست که فیلتره .اگر نتونستین باز کنین این لیک رو امتحان کنین.

http://schoolbreak.org/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5iYmMuY28udWsvcGVyc2lhbi9hcnRzL3N0b3J5LzIwMDcvMTIvMDcxMjE3X2FuLWVrLWFobWFkaS5zaHRtbA%3D%3D

وقتی داشتم این متنها رو میخوندم یاد پدر بزرگم (پدر مادرم )افتادم اگر حس و حالش رو دارین براش یه فاتحه بخونین .آخه اونم از بچه های تهرون بود .خودش   پدرش   پدربزرگش و   ...  یاد حرفای اون افتادم حرفایی رو که از رضا شاه میگفت .چیزهایی که خودش با چشمای خودش دیده بود . حالا هم هر وقت جاهای قدیمی تهرون گذرم می افته به خودم افتخار میکنم که یه کوچولو بیشتر از بقیه در مورد شهرم میدونم. توی اون مقاله از جایی نام برده شده به نام سبزه میدون . خدا وکیلی چند نفر تا حالا اونجا رو دیدن و میدونن اصلش چیه؟ چند نفر از بچه های هم سن و سال من که تو تهرون زندگی میکنن میدونن ناصر خسرو کجا بوده؟

لاله زار رو کی حالا دیده؟ شده بورس بازار لامپ و چراغ. لاله زاری که فیلم های قدیمی نشون میده خیلی فرق داره با چیزی که الان هست. فیلم کیف انگلیسی رو دیدین؟ لاله زار ما اون بود. لاله زاری که توش گراند هتل بود و حالا نیست.لاله زاری که شانزه لیزه ایران بود

لاله زار۱ 

لاله زار ۲

دعا

سپاس خدای را که چون بخوانمش اجابتم کند هر چند من در اجابت دعوت او کندی کنم!

سپاس خدایی را که چون از او چیزی بخواهم عطا کند هر چند اگر او از من چیزی طلبد بخل ورزم!

سپاس او را که هر گاه اراده کنم برای قضای حاجاتم ندایش کنم و بی هیچ واسطه ای هر گاه بخواهم با او خلوت نمایم! 

بخشی از مناجات ابو حمزه ثمالی

شب تولد وبلاگم

سلام

خیلی وقته که میخواستم توی وبلاگ چیزی بنویسم ولی نمیشد .انگار قدرتش نبود . حسش نبود .هیچ رقمه پا نمیداد.

همش دست دست کردم تا برسم به اینجا .دیدم یک سال شده که این وبلاگ رو راه انداختم .یاد وقتی افتادم که تصمیم گرفتم این وبلاگ رو بزنم . چرا من این وبلاگ رو زدم ؟؟؟ یاد روز هایی که حس میکردم توی این دنیا هیچ چیزی نیستم و هیچ کس رو ندارم یا روزهایی که تو خودم غرق شده بودم بهتره بگم توی احساس خودم ...

حس و حال عجیبی بود . حالا که بر میگردم به یک سال پیش این حس و حال عجیب تر هم شده انگاری بزرگ تر شده در حالی که در کوچیکی خودش داره به زندگیش ادامه میده. یه خورده فلسفی شد ولی واقعا اینجوریه!!!

تو اون روزا با کسی آشنا شدم که خیلی کمکم کرد کسی که وقتی میرم و وبلاگ قشنگش رو میخونم کلی انرژی میگیرم . آتی خانوم خیلی به من لطف داشت و داره. براشون دعا میکنم همیشه کنار شوهرشون در نعمت و سلامت و آرامش زندگی کنن. فقط آتی خانوم میدونه که من چه ماجرایی داشتم. به خدا خیلی سخت بود تا باهاش کنار بیام .هنوزم نمیتونم بگم که باهاش کنار اومدم یا نه ولی میتونم بگم که فهمیدم من مشکلم با خودمه نه کس دیگه.

دوست عزیز دیگه ای که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم هم گیلدا خانوم بود . همینجا به ایشون میگم که من شرمنده هستم که نمیتونم زیاد به کلوب بیام و علتش رو هم که خودتون میدونین. امید وارم که گیلدا خانوم هم کنار شوهرشون و همه عزیزانشون به بهترین شکل زندگی کنن.

یکی از کسایی که اولینهای وبلاگم بود محمد بود . (شانس و زندگی) همینجا میگم امید وارم همیشه خوشبخت باشی.

اولین لینک وبلاگم مال خانواده ای هست که دوسشون دارم و از خدا میخوام هر سه تا همیشه سالم و عاشق باشن . خانوم یاس سپید هم خیلی چیزا یاد من  داد ازتون ممنونم.

و همه کسایی که اگر بخوام اسم ببرم این پست اینقدر طولانی میشه که دیگه کسی نمیخونه. امید وارم همتون خوب و سر حال و خوش وقت و خوشبخت باشید.

برام دعا کنین به چیز هایی که میخوام برسم .(قول میدین؟)

یه وبلاگ رو که خیلی دوسش دارم ولی متا سفانه فرصت نکردم دنبال کنم (خیلی دوست دارم این کار رو بکنم) جادوگر طلایی هست. امید وارم همیشه موفق باشه .من تا جلسه هفت و هشت پیگیری کردم ولی 50 جلسه حدودا عقبم . سعی میکنم برسم .

من خیلی چیزا برای وبلاگ در نظر داشتم ولی هیچ وقت نتونستم انجام بدم برام دعا کنین روزی برسه تا چیزای خوبی رو از هم یاد بگیریم و یاد بدیم.

شاد و موفق باشین

هادی