امید مرحمت از سوی خداوند رحمان

سلام

خوب هستین؟ ایشالا که همیشه شاد و خندان باشید. می خواستم یه پست جدید بزارم ولی اینکار رو موکول میکنم به یه زمان بهتر چون نرسیدم که مطلبم رو آماده کنم.

فوت خسرو شکیبایی رو هم تسلیت میگم

من شخصا از فوت خسرو شکیبایی خیلی ناراحت شدم

چه خوبه بعد از مرگمون خاطرات خوب رو از خودمون به جا بذاریم چون همه ما میمیریم ولی روزمرگی ها با ما کاری کرده که مرگ رو نه تنها فراموش کردیم بلکه فقط برای دیگران میدونیمش غافل از اینکه خودمون هم یه روزی فرصتمون تموم میشه و باید وارد یه مرحله جدید از زندگی بشیم که هیچ کس درست و حسابی نمیدونه چه جور جاییه.

خدا به همه ما رهم کنه از بزرگ تا کوچیک از آیت الله تا کافر و ...

ای خدای رحمان به همه ما- از آغاز خلقت تا پایان دنیا -رحم بفرما

آمین

قدرت ریسک

دو بذر در خاک حاصلخیز بهاری کنار هم نشسته بودند. اولی گفت: من می خواهم رشد کنم ! من میخواهم ریشه هایم را هر چه عمیق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هایم را از میان پوسته زمین بالای سرم پخش کنم...من میخواهم شکوفه های لطیفم را همانند بیرق های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم ...من میخواهم گرمای آفتاب را روی صورت و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگ هایم احساس کنم!

و به این ترتیب دانه رویید.

دومی گفت: من میترسم اگر من ریشه هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم ، نمی دانم که در آن تاریکی با چه چیزهایی روبرو خواهم شد .اگر از میان خاکها بالای سرم را نگاه کنم ،امکان دارد شاخه های لطیفم آسیب ببینند ...چه خواهم کرد اگر شکوفه هایم باز شوند و ماری قصد خوردن آنها را کند؟تازه، اگر قرار باشد شکوفه هایم به گل بنشینند، احتمال دارد کودکی مرا از ریشه بیرون بکشد .نه ، همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود.

و به این ترتیب دانه منتظر ماند.

مرغ خانگی که برای یافتن غذا مشغول کند و کاو زمین در اوایل بهار بود ، دانه را دید و در یک چشم به هم زدن آن را خورد.

انسانهایی که از حرکت و رشد میترسند به وسیله زندگی بلعیده میشوند. 

منبع:::مجله شادکامی و موفقیت شماره 53

این یک واقعیت کلی هست که اگر رشد (هر چیز) نباشد یا به اندازه کافی نباشد حتما از بین خواهد رفت .حتی اگر جوانه هایی(جامد) که در یک مذاب به وجود می آیند شعاع بحرانی را رد نکنند قادر به رشد نخواهند بود و دوباره به مذاب تبدیل میشوند ولی اگر جوانه ها از یک شعاع بحرانی بیشتر باشند ،قادر خواهند بود که به رشد خودشون ادامه بدن و در داخل مذاب انجماد صورت بگیره. و در حقیقت یک تغییر در نوع فاز ایجاد بشه که میشه اینرو تشبیه کرد به تغییر و پایداری بیشتر در زندگی . ترمودینامیک میگه هر چیز که پایدار تره اون در اولویت قرار میگیره

پس برای اینکه الویت زندگی کردن با ما باشه باید از یک شعاع بحرانی رشد عبور کنیم تا خود به خود این روند رشد یابنده ادامه پیدادکنه .به قول معروف ، اولش سخته ولی بعد کهروال زندگی  رو دور غلتک می افته خودش میره.

 

سلام

این چند روز برام روز های بدی نبود ولی خیلی هم خوب نبود البته فقط برای یکی دو مورد. دیروز یه چیزی شنیدم که تا همین حالا از اون ناراحتم و دارم تو ذهنم کلنجار میرم که چرا؟؟؟  البته فکر میکنم که جوابش رو پیدا کردم . آره من مغرور شده بودم و این اصلا برای من و هیچ کس خوب نیست. من فکر می کردم که آدم بخشنده ای شدم و لی در باطن آدم مغروری شده بودم چرا اینطور شدم آخه؟؟ این واقعیت فقط برای من نیست .همه آدما در مواقعی که فکر میکنن خیلی آدم بخشنده ای هستند دست به کارهایی ناخود آگاه میزنن که درست بر عکس فکر خودشون عمل میکنن. یه مدتی بود که ناخود آگاه من هر چیز رو برای خودم میخواستم و فکر میکردم که برای دیگران هم میخوام ولی حالا که بیشتر و درستتر فکر میکنم میبینم که برای خودم بوده . امید وارم که خدا بهم کمک کنه تا دیگه این رفتار رو نداشته باشم .  شما هم اگر میشه این دعا رو برای من بکنید.

دیروز رفته بودم ام.آر.آی بدم برای کمرم .بعضی آدما رو که میبینی فکر میکنی که خیلی انسانهای متشخصی و با فرهنگی هستن. از سر و وضع لباسهاشون و نوع حرف ها و حرکاتشون ولی وقتی بهشون دقت میکنی میبینی که نه اینطور نیست اونها هم فکر میکنن همه چیز باید در اختیار اونها باشه و حتی ساده ترین اصل زندگی جمعی رو نمیدونن و نمی پذیرن که باید نوبت رو رعایت کنن.ولی در عوض یه زن و شوهری بودن که از وضعشون مشخص بود زیاد .... ولی در عوض دارای یک شخصیت با وقار و متین بودن .من فکر میکنم همه آدما دارای دو نوع شخصیت هستن. یکی شخصیت پنهان و دیگری شخصیت آشکار.به نظر من میشه شخصیت پنهان هر کس رو در شخصیت آشکارش دید.برای بعضی ها این کار ساده هستش و برای بعضی دیگر سخت تر. کسایی که شخصیت آشکار و پنهانشون با هم یکی میشه کسایی هستن که به یه مرحله ای از کمال رسیده باشن و اگر خوب دقت بکنیم میبینیم که اینجور افراد زیاد نیستن امید وارم که منم بتونم به این مرحله برسم .

یک جمله

بهترین و عالی ترین آرزو ها را در خود بپرورانید.

((امام علی (ع)))

زندگی مثبت ۴

به تدبیر جنگ بد اندیش کوش / مصالح بیندیش و نیت بپوش

منه در میان راز با هر کسی / که جاسوس همکاسه دیدم بسی

سکندر که با شرقیان حرب داشت / در خیمه گویند در غرب داشت

چوبهمن به زاولستان خواست شد / چپ آوازه افکند و از راست شد

اگر جز تو داند که عزم تو چیست / به آن رای و دانش بباید گریست

کرم کن نه پرخاش و کین آوری / که عالم به زیر نگین آوری

چو کاری برآید به لطف و خوشی / چه حاجت به تندی و گردن کشی ؟

نخواهی که باشد دلت دردمند / دل دردمندان بر آور ز بند

به بازو توانا نباشد سپاه / برو همت از ناتوانان بخواه

دعای ضعیفان امیدوار / ز بازوی مردی به آید به کار

هر آن کستعانت به درویش برد / اگر بر فریدون زد از پیش برد

 

شعری رو که شاید خوندین از سعدی هستش. یک بار دیگه این شعر رو با دقت بیشتری بخونین.به نظر شما سعدی داره چی میگه؟؟؟؟ به من و شما. سعدی حاصل عمرش و تمام جهان دیدگی خودش رو داره با این شعر به ما میگه . یک فرمول کلی برای زندگی. در بیت اول مارو توصیه میکنه که نیت پوشی بکنیم و هر چیز رو به هر کس نگیم (همان اصل طبقه بندی اطلاعات که امروز با پیشرفت علوم کامپیوتر و تغییر چهره سیاست داره خود نمایی میکنه) . در بیت دوم سعدی حاصل عمرش را به رخ ما میکشه. جاسوسان همکاسه. همه ما با این جاسوسان همکاسه رفت و آمد داریم و ناگزیر از این کار هستیم . در بیت سوم سعدی ما رو با تاریخ همراه میکنه. گویند که اسکندر در هنگام لشکر کشی به شرق بر خلاف رسم زمان خود عمل کرد.رسم بر این بود که فاتحان روزگار در لشکر کشی ها درب خیمه خود را به سوی سرزمین مورد نظر باز میکردند. اما اسکندر در لشکر کشی برای فتح شرق درب چادر خود را به سوی مغرب میگوشود و وقتی علت را از او پرسیدند گفت : نمیخواهم که باد اخبار چادر مرا به شرق ببرد. باز هم بیت چهارم با تاریخ همراه هستیم. باز گویند که وقتی بهمن برای کین خواهی خون پدرش که به دست رستم کشته شد (اسفندیار)تصمیم میگیرد که به زابلستان برود و طایفه رستم را نابود کند. برای این کار بهمن شایع میکنه که داره از سمت چپ به شهر وارد میشه  ولی بر خلاف این کار از سمت راست به شهر وارد میشه و دست به کشتار مردم میزنه. در بیت پنجم سعدی تیر آخر رو میزنه .( یک بار دیگر فقط بیت پنجم رو بخونین). در ابیات بعدی سعدی شش اصل برای زندگی بهتر رو بر ما آشکارا اعلام کرده.

یک بار دیگر کلام سعدی رو بخونین و بهش فکر کنین.

 

دوباره

سلام

خسته نباشید.روز و روزگار چه طوره؟ خیلی وقته دیگه چیزی ننوشته بودم ولی به امید خدا تصمیم دارم کمی جدی تر امور وبلاگ رو پیگیری کنم.

این مدت مشغول امتحلنام بودم .الان کمی سرم خلوت تر شده و به امید خدا یک سری تصمیماتی دارم که امید وارم بتونم انجامشون بدم. حدود دو هفته پیش بود یک روز داشتم میرفتم به سمت میدون انقلاب برای جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران (فن ترجمه زبان) در راه اتفاقی افتاد که میخوام بگم .یک خانوم و آقا سوار بر موتور جلوی چشام یهو موتوره لیز خورد و راننده نتونست اون رو کنترل کنه و اونها واژگون شدن و روی زمین کشیده شدن خانومه چیزیش نشد. ولی آقا در ایتدا حال خیلی مساعدی رو نداشت زنگ زدم اورژانس و مقدار کاری رو که از دستم بر می اومد رو انجام دادم.ساده تر ین کاری رو که انجام دادم باعث شد اون مرد احتمالا فلج نشه.خیلی ساده نگذاشتم که اونو از جاش تکون بدن و با راه هایی که میدونستم اون رو نشوندم و بازم نذاشتم بلندش کنن الان که به اون روز فکر میکنم میبینم که چه راحت در مقابل بقیه ایستادم و بر خلاف نظر مردم درست عمل کردم. علتش این بود که حدود 2 سال قبلش در کلاسهای کمک های اولیه هلال احمر شرکت کرده بودم .

میخوام بگم اگر میتونین حتما شرکت کنین.یک حرکت ساده باعث شد که یک نان آور خانواده فلج نشه. برید یاد بگیرید .هم برای خودتون خوبه و هم برای دیگران. مشابه همین اتفاق هم چند روز بعد در اتوبان اشرفی اصفهانی برام افتاد من و دوستم در راه بودیم که باز یک موتور سرنگون شد پسری که عقب نشسته بود چیزیش نشد ولی نفر جلو از حال رفته بود تقریبا .داشتن اونو میکشیدن که من و دوستم نا خوداگاه فریاد زدیم که نکشش.(همه مارو نگاه کردن).

میدونی این شعر رو شنیدی که میگه:

میروم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم

گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم

در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم

میخوام دوباره برگردم به جریان .یه مدت از خیلی چیزا دور کرده بودم خودمو خوب زمان میخواستم تا یه بازآرایی در افکارم بکنم .این ماجرا رو فقط یکی از دوستام و یکی از وبلاگ نویسای عزیز میدونه شکر خدا تونستم باهاش کنار بیام سخت بود ولی الان خیلی احساس بهتری دارم بعد از حدود 9ماه از شک و تردید به یقین برسی که نمیشه

اگه بشه میخوام تو این وبلاگ کمی ترمودینامیک به خورد ملت بدم. نظر شما چیه؟

اگر نقص و بنابر این احتیاج نبود و احتیاج زاینده عمل و عشق نمیشد، حیات از عدم تا به وجود اینهمه راه نمیپیمود.

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.

اینم شروع کار ترمودینامیکی ما