نوروز شما پیروز .
چند روزی به آغاز سال حدید خورشیدی مانده. آغاز سال 1389.ورود به سالی که حوادثی بسیار رو در خود داره و خیلی خیلی مهم هست.برای خود من به نوعی آینده ام در همین سال رقم خواهد خورد.
بهترین عیدی که میشه برای این روز به دوستان خودم بدم اصلاعات است . نوروز چیست؟
یکبار وقت بزارید و بیشتر از نوروز بدونین.
برای تک تکتون آرزوی خوشبختی دارم امیدوارم به تمام چیزهای خوبی که میخواین و به یار خودتون برسین
شاد باشید و سالم
نوروز یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهاراست. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ خود، ۲۱ ماه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی بهرسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشنمیگیرند توصیف شدهاست.[۱]
پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیدهبود.[۲]
اطلاعات بسار زیبا و خوب بیشتر:
http://fa.wikipedia.org/wiki/نوروز
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2
زن عشق می کارد و کینه درو می کند...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!
و این رنج است
یاداشت های روزانه محمد علی فروغی، که با ویراستاری و به کوشش ایرج افشار منتشر شد، تصویری زنده و عینی از فضای زمان نگارش خود به دست می دهد.
این
کتاب یادداشت های روزانه فروغی ۲۷ ساله را در سال های ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۲ هجری
قمری، دو سال پیش از انقلاب مشروطه،به دوران سلطنت مظفرالدین شاه و به
هنگامی که فروغی نوجوان عضو تحریریه نشریه تربیت و استاد علوم سیاسی بود و
تحصیلات عرفی و مذهبی خود را نیز همزمان در مراکز آموزشی جدید و مدارس
مذهبی پی می گرفت،در بر می گیرد.
سنت ثبت روزانه حوادث و خاطره
نویسی در آن روزگار در میان چهره های فرهنگی و رجال سیاسی ایران باب نبود
اما فروغی در یادداشت های روزانه خود تصویرهائی زنده از زندگی خصوصی خود و
از فضای علمی، فرهنگی و سیاسی کشور در سال هائی که ایران آبستن انقلاب
مشروطه بود،به دست داده و حتا گزارش روزانه آب و هوا را با قلمی زنده و
روان ثبت کرده است.
ایرج افشار،محقق و کتاب شناس معتبر ایرانی،
یاددشت های روزانه فروغی را بر اساس نسخه دست نویس او،که به کتابخانه مجلس
اهداء شده،تنظیم کرده است.
محمد علی فروغی از با فرهنگ
ترین،تاثیرگذارترین و مهم ترین چهره های فرهنگی و سیاسی ایران و از درخشان
ترین چهره های نسلی است که در آستانه انقلاب مشروطه و در تلاطم این طوفان
بزرگ فرهنگی و سیاسی چشم خرد به جهان بازکردند، بر زبان و ادب و فرهنگ
کلاسیک فارسی و فلسفه و حکمت ایرانی ــ اسلامی تسلط داشته و با یک یا چند
زبان اروپای غربی و مبانی نظری و سیاسی مدرنیته غرب آشنا بودند.
نسل
فروغی در عرصه فرهنگی آثاری ماندگار و درخشان خلق و در عرصه سیاست گرایش
های لیبرالی را با نوعی ناسیونالیزم معتدل و شور تجدد و تحول خواهی را با
واقعیت گرائی پیوند زد. فروغی و دیگر چهره های بزرگ نسل او در تحولات
فرهنگی و سیاسی انقلاب مشروطه حضور و تاثیری کارساز داشتند،به دوران سلطنت
رضا شاه برای مدرن کردن ایران و بنا نهادن ساختارها و بنیادهای
فکری،فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نو با او همکاری کردند و اغلب به تیغ
استبداد او دچار شدند.
محمد علی فروغی در سال ۱۲۵۴ خورشیدی متولد
شد. پدر او محمدحسین ذکاءالملک فروغی از شاخص ترین چهره های فرهنگی دوران
قاجار و ادیبی لیبرال منش،نویسنده و محققی توانا و بنیان گذار نشریه تربیت
بود که در انقلاب مشروطه تاثیری کارساز داشت.
فروغی در کودکی و
نوجوانی مبانی اسلام و زبان های عربی و فرانسه و ادبیات فارسی را از پدر و
معلمان خانگی فراگرفت.در نوجوانی برای تحصیل طب به دارالفنون رفت اما
پزشکی را رها کرد و به فلسفه،حکمت،سیاست،تاریخ و ادبیات فارسی روی آورد و
تحصیلات خود را در مذهب و حکمت اسلامی نیز در مدارس دینی تهران پی گرفت.
محمد
علی فروغی در ۱۷ سالگی به تدریس تاریخ و فلسفه در درالفنون پرداخت و در
وزارت نوپای انطباعات استخدام شد.پدر او در سال ۱۲۷۳ خورشیدی،یک سال پس از
ترور ناصرالدین شاه،نشریه تربیت را بنیان نهاد و فروغی سردبیری این نشریه
را نیز بر عهده گرفت.
در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مشیرالدوله از فروغی
خواست تا معلمی مدرسه علوم سیاسی را بر عهده گیرد و فروغی کتاب های ثروت
ملل و تاریخ مشرق را برای تدریس در این مدرسه تالیف کرد.
پس از
پیروزی انقلاب مشروطه فروغی و پدر او قانون اساسی بلژیک را،که از ماخذ
قانون اساسی مشروطه بود،به فارسی ترجمه کردند و محمد علی فروغی به
نمایندگی مجلس اول انتخاب شد
زندگی سیاسی فروغی با افت و خیزهای
بسیار همراه بود.فروغی سه بار نماینده مجلس و بارها وزیر شد. در دولت های
رضا خان سردار سپه نیز چند بار وزیر بود و پس از سقوط قاجار و آغاز سلطنت
سلسله پهلوی، فروغی نخستین نخست وزیر رضا شاه بود و شگفتا که به هنگام
سقوط او در شهریور ۱۳۲۰ نیز آخرین نخست وزیر او بود.
فروغی در سال
۱۳۰۷ نماینده ایران در جامعه ملل بود و در کنفرانس خلع سلاح ژنو سخنرانی
کرد. رضا شاه در سال ۱۳۱۴ بر فروغی خشم گرفت و او را خانه نشین کرد و
فروغی در ۶ سال خانه نشینی خود آثار بزرگان ادب کلاسیک فارسی از جمله
کلیات سعدی را تصحیح و برای چاپ آماده کرد و ریاست فرهنگستان اول را نیز
بر عهده داشت.
فروغی در شهریور ۱۳۲۰ به عنوان آخرین نخست وزیر
رضا شاه و نخستین نخست وزیر فرزند او به جهان سیاست بازگشت اما دولت او
عمری کوتاه داشت. فروغی استعفا داد و در سال ۱۳۲۱ به بیماری قلبی در گذشت.
از
آثار مهم فروغی می توان به سیر حکمت در اروپا،اصول علم ثروت ملل، تاریخ
مختصر ایران،تاریخ مختصر دولت قدیم روم،حقوق اساسی یا آداب مشروطیت
دول،تاریخ ملل قدیمه مشرق،حکمت سقراط و افلاطون،آئین سخنوری،تصحیح و شرح
فن سماع طبیعی ابن سینا،تصحیح کلیات سعدی و رباعیات خیام،زبده دیوان حافظ
و خلاصه شاهنامه اشاره کرد.
فرج سر کوهی
نقل از :
http://www.radiofarda.com/content/f3_froughi_book/1969393.htmlعاشقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی
چشم من گسترده خویش شادیام بخشیده از اندوه
بیش
همچو بارانی که
شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگیها
کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایۀ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخهها پُر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با
تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
این دلِ تنگِ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت
خورده بر چشمان من پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمیانگاشتم
درد تاریکیست
دردِ خواستن
رفتن و بیهوده خود
را کاستن
سرنهادن بر سیهدل
سینهها
سینه آلودن به
چرکِ کینهها
در نوازش،
نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن
در کفِ طرارها
گمشدن در پهنۀ بازارها
آه ای با
جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال
زرنشان
آمده از دوردست آسمان از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینهام را آب، تو
بستر رگهام را
سیلاب، تو
در جهانی
اینچنین سرد و سیاه
با
قدمهایت قدمهایم بهراه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو
خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونههام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای
بیگانه با پیراهنم آشنای سبزهزارانِ تنم
آه، ای روشن طلوع بیغروب
آفتاب
سرزمینهای جنوب
آه، آه ای از سحر شادابتر
از بهاران تازه تر، سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این
خیرگیست
چلچراغی در سکوت و
تیرگیست عشق چون در
سینهام بیدار شد
از طلب پا
تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با «من» زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسهات
خیره چشمانم به راه بوسهات
ای تشنجهای لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه
میخواهم که بشکافم ز هم
شادیام یکدم بیالاید به غم
آه میخواهم که
برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
این دلِ تنگِ من و
این دود عود؟
در شبستان،
زخمههای چنگ و رود؟
این فضای
خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟
ای نگاهت لایلای سِحر بار
گاهوار کودکان
بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب شُسته از من
لرزههای اضطراب خُفته در
لبخند فرداهای من
رفته
تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شعور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب
عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
فروغ فرخزاد
از
مجموعۀ «تولدی دیگر»
ظهیرالدوله
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی برای من
ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
دیروز 5شنبه به تقاضای یکی از دوستان و با همراهی آن شخص و دوست دیگرمان به گورستان ظهیرالدوله رفتیم
جایی که میتوان تاریخ معاصر این ملک رو با تمام وجود حس کرد.وصد برابر افسوس خورد از این همه محبتی که سازمانهای ...دولتی و خصوصی در حفظ و نگهداری این قبیل اماکن انجام میدهند.
گورستان ظهیرالدوله به واقع در حال تبدیل شدن به یک گورستان است و این به معنای این که تاریخ و فرهنگ این ملک به گور خواهد رفت
زیبا ترین و جذاب ترین صحنه برای خود من دیدن مزار فروغ فرخزاد بود و چه جالب که میان قبور آنجا دسته های کوچک گل بر روی مزار فروغ بیش از هر قبر دیگری خودنمایی میکند و این نشان دهنده خاطراتی است که این نسل از فروغ دارد با اینکه هیچگاه او را ندیده (وفات 1345) ولی اشعار او پر از احساساتند احساساتی که چیچ گاه تاریخ مصرف ندارد.
و دیگر اینکه مزار ایرج میرزا هم تو را یاد شوخ و شنگیهای این مرد می اندازد به نظر خود من در حق ایرج میرزا خیلی کم لطفی شده
بخشی از افرادی که در آنجا دفن هستند:
§ توفیق جهانبخت (قهرمان کشتی)
§ ابراهیم خان منقح (یمن السلطنه) (سومین شهردار تهران)
§ عزیزالله حاتمی (نویسنده
§ عطاالله روحی(سناتور
§ حسین صبا
§ سید محمدصادق نشات (نویسنده)
§ ابوالحسن نیساری (از رهبران مشروطیت)
پروفسور ادهم
....
....
....
و خود شخص ظهیرالدوله
که در موردش کمی توضیح میدم:
علیخان قاجار دولو ملقب به ظهیرالدوله از رجال روشنفکر و خوشنام دربار ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلیشاه و احمدشاه قاجار است. اودر 16 ربیع الاول سال 1281 هجری قمری در شب تولد پیامبر(ص) مطابق با 29 مردادماه 1243 در جمال آباد شمیران بدنیا آمد.
علیخان بعد از فوت پدرش محمد ناصر خان ظهیرالدوله درسال 1294 در 14 سالگی علاوه بر دریافت لقب پدر منصب وی را هم که وزارت دربار یا ایشیک آغاسی باشی بود از شاه دریافت کرد و بجای پدر نشست زمانی که 16 ساله شد به امر ناصرالدین شاه با دختر او فروغ الدوله (تومان آغا) که 2 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد و داماد شاه شد.
ظهیرالدوله بعد از مرگ ناصرالدین شاه در سال 1313 قمری تا پایان حکومت قاجار جمعا" 12 بار به حکومتهای مختلف نواحی ایران چون همدان، کرمانشاه، مازندران، گیلان و تهران منصوب شد. او مورد توجه و اعتماد ناصرالدین شاه بود و به نقل از محمدحسن خان
گویند زمانی که بیش از 23 سال نداشته بعد از ملاقات با صفیعلیشاه اصفهانی عارف وقت به مسلک درویشان نعمت الهی درمی آید و به اصطلاح درویشی را بر توانگری اختیار میکند و از آن به بعد لقب درباری را از خود بر میدارد و بجای ظهیرالدوله خود را صفاعلی مینامد و احوال و دارائیهای خود را نیز به مستمندان میبخشد.
شیوه او در حکومت برخلاف اکثر رجال آنروزگار که به روش فئودالی و ظلم وجور و گرسنه نگاه داشتن مردم بوده همواره با عطوفت و مهربانی ذکر شده و ازااینرو درمیان مردم و علمای آنروز جایگاه والائی داشته است.
ظهیرالدوله در انقلاب مشروطه از طرفداران اطلاحات و تأسیس مجلس بوده و اولین مجلس شوری مردمی را در همدان قبل از مجلس شورای ملی تأسیس کرد و از نمایندگان اصناف و پیشه وران برای اداره شهر دعوت کرد.
محمدعلیشاه همزمان با به توپ بستن مجلس، خانه و خانقاه اورا که مکان مبارزین بود نیز در تهران به توپ بست و ویران کرد.
ظهیرالدوله مردی خوش طبع و شاعر و هنرمند نیز بوده است و اشعاری زیبا و آثاری ادیبانه از او یادگار مانده است. وی از مشوقان هنر بوده و انجمن اخوت به ریاست وی اولین سازمان رسمی در 130 سال پیش بوده که اولین کنسرتها و سالتهای هنر مثل گالریهای نقاشی و عکاسی را در کشور دایر کرد او بسیاری از سیایتمداران را در زمانی که خلاء احزاب در ایران وجود داشت به انجمن اخوت جذب کرد ودر واقع در برابر احزاب فرنگی نمونه ایرانی را نشان داد انجمن اخوت همواره با تشکیل مجالس سیاسی - عرفانی و هنری در تبلیغ آزادیخواهی خصوصا" در جنبس مشروطه میکوشید ظهیرالدوله همچنین موسیقیدانی برجسته بود و سازهای ویولون و پیانو را بخوبی مینواخت و در مساقرت به فرانسه به همراه مظفرالدین شاه کنسرتی نیز در حضور پادشاه فرانسه اجرا کرده بود و صفحاتی نیز پر کرده که اکنون در دست نیست گویند پیش درآمد و رنگ و تصنیف از ابداعات او در کنسرتهای انجمن اخوت بوده که توسط درویش خان اجرا میشد. و نیز نقل است تصنیف معروف بت چین را او ساخته است (1) ازاو نمایشتامه هایی انتقادی نیز روایت کرده اند که در دوران مشروطه موچبات خشم محمد علیشاه شده بود.
فوت او در 24 ذیقعده سال 1342 قمری مطابق با 8 تیرماه 1303 هجری شمسی در جمال آباد شمیران اتفاق افتاد و بنا به وصیت خودش او را در مزرعه ای زیر یک درخت در نزدیکی امامزاده قاسم شمیران دفن نمودند که از آن به بعد بسیاری از اهال هنر و رجال سیاسی و بنا به وصیت خود در کنار ظهیرالدوله دفن شدند که اکنون آرامگاه بسیاری از هنرمندان و رجال سیاسی است.*
(1) به نقل از استاد محمد رصا لطفی
http://www.zahirdowleh.com/zendeginameh.htm
یک سری عکس گرفتم ولی آماده نیست برای همین از عکس های دیگه ای که در نت پیدا کردم استفاده میکنم.
اگر اشتباه نکنم تنها ترانه ای که فروغ به قصد ترانه بودن سرود:
نگاه کُن که غم درون
دیدهام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کُن
تمام هستیام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبَرد
مرا به دام میکِشد
نگاه کُن
تمام آسمانِ
من
پُر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پُر ستاره میکشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کُن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخرنگ ساده دل
ستارهچین برکههای شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفههای آسمان
کنون به گوش من دوباره میرسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کُن که من کجا
رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسهات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکُن
مرا از این ستارهها جدا مکُن
نگاه کُن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لایلای گرم تو
لبالب از شراب خواب میشود
به روی
گاهوارههای شعر من
نگاه کُن
تو میدمی و آفتاب میشود
فروغ فرخزاد
از مجموعۀ «تولدی دیگر»